چرا در انجام کارها مسامحه می کنیم و آنها را به تعویق می اندازیم

همه ما کم و بیش دچار تنبلی در کارها هستیم. کارهای امروز را به فردا می اندازیم و گاه این امروز و فردا کردن آنقدر ادامه می یابد تا فرصتی که پیش آمده  کاملاً از بین می رود. در اینجاست که ممکن است یاد این سخن مولوی بیافتیم که می گوید:

هین مگو فردا که فرداها گذشت                     تا به کلی نگذرد ایام کشت

شاید شنیدن پند و اندرز و نصیحت و شعر جند روزی در ما تاثیر بگذارد و اشتیاقی به انجام عمل پیدا کنیم ولی حقیقت این است که به تعویق انداختن فعالیتها و پشت گوش انداختن کارها ریشه در شخصیت ما دارد و برای حل ریشه ای این معضل باید علت اصلی را بیابیم و چاره ای برای آن انجام دهیم.

به کمک انیگرام می توانیم به علت اصلی ای معضل در خود پی ببریم و بفهمیم که مشکل کجاست. همانطور که قبلا گفته شد انیگرام شخصیت انسانها را به 9 دسته تقسیم می کند که هر کدام از این شخصیتها یک مساله اصلی دارند. فلسفه ای وجودی که نگرش آنها را به جهان شکل می دهد و این نگرش شخصیت آنها را می سازد. بطور کلی می توان گفت که انجام فعالیتهایی که با این نگرشها سازگار نباشد بطور ناخودآگاه توسط شخصیت ما پس رانده می شود.  حال کمی با جزئیات بیشتر مطلب را در هر شخصیت بررسی می کنیم:

کمال طلبی   افراد تیپ یک علاقه مند هستند کارهایشان کامل باشد و اشکالی در آن وجود نداشته باشد  و هیچکس نتواند ایرادی درآن ببینید  وبه اصطلاح  نمره آن بیست باشد. این افراد به همین دلیل افراد جدی و سخت کوش هستند و معمولاً تلاش می کنند که از پس کارها برآیند. اما همین افراد هم گاه کارها را به تعویق می اندازند. زیرا استانداردهای ذهنی آنها برای کار خوب بالاست و اگر احساس کنند که در کاری نمی توانند به آن استانداردها دست پیدا کنند دچار تشویش و نگرانی می شوند و از انجام آن کار طفره می روند.  علاوه بر آن این افراد گاه آنچنان درگیر به کمال رساندن کارهای کوچک و بی اهمیت می شوند که دیگر انرژی و وقت برای انجام کارهای مهم تر برای آنها نمی ماند. به عبارت دیگر این افراد در اولویت بندی امور هم دچار نشکل هستند و نمی توانند بین کارهای مهم و غیر مهم تفاوت بگذارند.

نیاز به همراه  نیاز افراد تیپ 2 به دوستی و ارتباط با دیگران است. آنها از کارهایی که به تنهائی انجام دهند لذت نمی برند. بنابراین یا در انجام کارها باید همراهی داشته باشند و یا اینکه ترجیح می دهند به جای انجام کارها با دوستان وقت بگذرانند. در حقیقت کاری که قرار است به تنهائی انجام شود اولویت خود را از نظر آنها از دست می دهد و به تعویق انداخته می شود.

موفقیت طلبی   افراد تیپ 3 بدنبال کسب  نتیجه و موفقیت هستند. موفقیت برای این افراد امری حیاتی است. بازنده شدن در یک کار برای آنها به معنای از دست رفتن حیثیت و آبرو است. این افراد اگر احساس کنند که در کاری نمی توانند موفق شوند وارد آن نمی شوند و با به تعویق انداختن آن سعی در طفره رفتن از زیر کار دارند.. چند سال پیش نشریه ای با یکی از مشهورترین نقاشان معاصر ایران مصاحبه ای کرده بود و از وی پرسیده بودند که چرا در مسابقات دوسالانه نقاشی شرکت نمی کند. وی در پاسخ به شوخی گفته بود :” من آدم دل نازکی هستم و اگر کسی در مسابقه ای سوم یا چهارم شود بسیار ناراحت می شوم بخصوص اگر آن یک نفر خودم باشم.” این مطلب با آنکه به شوخی بیان شده اما نگرش کمال طلبانه گوینده را می رساند. وی در مسابقه شرکت نمی کند زیرا می ترسد که اول نشود.

حالت روحی   افراد تیپ 4 باید در حالت روحی و روانی خاصی باشند تا دست به عمل بزنند. این افراد معمولاً انسانهای زود رنجی هستند که وقایع اطراف بر روی آنها تاثیر زیادی می گذارد و باعث رنجش و گاه افسردگی دوره ای آنها می شود. در این مواقع حال کار و فعالیت ندارند و ترجیح می دهند در گوشه ای بنشینند و غصه بخورند تا اینکه بلند شوند وکاری برای خود و زندگی خود انجام دهند.

عزلت گزینی  افراد تیپ 5 دوست دارند که تنها باشند. آنها علاقه ای به تماس با افراد دیگر ندارند بخصوص با فراد ناشناس. بنابراین انجام کارهایی که به تماس و برخورد با دیگران نیاز دارد برای آنها مشکل است. بنابراین انجام کارهایی که به خلوا آنها آسیب بزند و مستلزم تماس با دیگران باشد را خحتی الامکان به تعویق می اندازند.

شک و دودلی  افراد تیپ 6 دچار شک و دودلی هستند. آنها تصمیمی می گیرند ولی قبل از اجرا دچار شک می شوند که آیا این کار موثر است؟ به نتیجه می رسد؟ آیا راه بهتری وجود ندارد؟ سایه شک و دودلی بر تصمیم آنها موجب تنبلی و مسامحه کاری آنها می شود.

آنارشیسم عملی  افراد تیپ 7 انسانهایی هستند با ذهن فعال که هر روز فکر و ایده ای جدیدی خلق می کند.  آنها کاری را آغاز می کنند اما ناگهان فکر جدید و ایده ای نو به ذهنشان می رسد. بنابراین کار اول را رها می کنند تا کار دوم را انجام دهند و کار دوم تمام نشده، ایده جدیدی آنها را به خود مشغول می کند. در حقیقت این افراد تنبلی و مسامحه نمی کنند، بلکه دچار هرج و مرج در عمل هستند و کارها را نیمه کاره رها می کنند. در ضمن آنها برای حق انتخاب خود بسیار اهمیت قائلند و زمانی که به کاری مشغول هستند دل نگران این هستند که چه فرصتهائی را از دست خواهند داد.

زمانی که جوان بودم هیج کتابی را تا انتها نمی خواندم چون کتاب دیگری می دیدم و میل خواندن آن به سرم می زد بنابراین کتاب اول را نیمه کاره رها می کردم. کتاب دوم هم تمام نشده، کتاب سوم نظرم را جلب می کرد. بنابراین هر دو سه روز یک بار کتابی را نیمه کاره رها میکردم تا کتاب جدیدی را شروع کنم.

 بی تصمیمی  در اساطیر یونان آمده است که تانتالیوس بر سر یک دوراهی قرار داشت وی هم تشنه بود و هم گرسنه. در یک طرف وی آب قرار داشت و در طرف دیگر غذا اما وی نمی توانست تصمیم بگیرد که اول طرف آب برود و یا غذا بنابراین همواره گرسنه و تشنه می ماند. افراد تیپ 9 نیز دچار همین مشکل هستند که مانند تانتالیوس اصولا نمی توانند از بین گزینه های مختلف تصمیم بگیرند و یکی را انتخاب کنند. بی تصمیمی باعث بی عملی می گردد. در ضمن افراد تیپ 9 اگر با انجام کاری موافق نباشند مخالفت خود را بر زبان نمی آورند ولی با پشت کوش انداختن و مسامحه کاری تلاش می کنند که آن کار پیش نرود. بنابراین یکی از دلایل مسامحه این افراد در انجام امور بخصوص در محل کار مخالفت نهانی با آن موضوع می باشد.

 علت مسامحه کاری و تنبلی هر کدام از ما ممکن است یکی از دلایل فوق باشد. معمولا راه چاره تنبلی غلبه بر عامل ایجاد کننده آن است و باور به این مطلب که یکی ازمهمترین تفاوتها بین انسانهای موفق و ناموفق  اقدام به عمل است.

 در رابطه با این موضوع در کتاب شخصیت شناسی انیگرام برای فروشندگان حرفه ای بیشتر توضیح داده ام.

برای مطالب بیشتر به سایت مدیر پیشرو سر بزنید


تیپ های شخصیتی

تا به حال به این موضوع  فکر کرده اید که چرا آدم ها در موقعیت های یکسان رفتارهای متفاوتی دارند؟ علت این موضوع به تفاوت شخصیت افراد با یکدیگر بر می گردد. همانطور که همه ما تفاوت هایی در ظاهرمان با یکدیگر داریم، تفاوت هایی نیز در شخصیت داریم. هر فردی دارای یکی از تیپ های شخصیتی می باشد. به نظر شما آیا نیازی هست که اصلا ما بدانیم که چه تیپ شخصیتی هستیم؟ یا اطرافیانمان چه تیپ شخصیتی دارند؟

شما اگر بدانید چه شخصیتی دارید می توانید از نقاط قوت و ضعف خودتان آگاهی پیدا کنید و اگر جایی نیاز به تغییر دارد آن را برطرف کنید یا مثلا شناخت تیپ های شخصیتی در بهبود روابط شما می تواند موثر باشد. روانشناسی شخصیت یکی از جذاب ترین رشته های روانشناسی است که تا امروز دانشمندان بسیاری نظریه های زیادی درباره آن داشته اند. آن ها افراد را از نظر شخصیت به تیپ های مختلفی دسته بندی کرده اند. تست های بسیاری برای تشخیص تیپ های شخصیتی وجود دارد. ما در این مقاله می خواهیم انواع تیپ های شخصیتی را بر اساس نظریه انیاگرام یا تیپ های نه گانه بررسی کنیم.

نظریه انیاگرام جزو نظریه های جدید روانشناسی می باشد که توسط جورجیوف مطرح شده است. در این تقسیم بندی انسان ها بر اساس نیازهای اصلی و انگیزه های درونی شان به 9 دسته تقسیم شده اند که می خواهیم به تفکیک این تیپ های شخصیتی بپردازیم. همه شما ممکن است بعد از خواندن ویژگی های هر تیپ شخصیتی احساس کنید همه این ویژگی ها را دارید اما یک سری از ویژگی ها در شما غالب تر است. همه ما طیفی از همه تیپ های شخصیتی را داریم. مثلا در هر موقعیتی ممکن است یکی از ویژگی ها را داشته باشیم. اما یک تیپ شخصیتی در ما بیشتر وجود دارد و در موقعیت ها بیشتر خودش را نشان می دهد. بعضی از تیپ های شخصیتی بخاطر ویژگی های خاصی که دارند، ممکن است فرد را به دردسر بیاندازند. قطعا تغییر دادن شخصیت کار راحتی نیست، اما با تمرین و آگاهی پیدا کردن می توانید آن را تغییر دهید.

شخصیت چیست؟

شخصیت مجموعه ای از رفتارها و هیجانات فرد در مواجهه با موقعیت های مختلف است. عوامل بسیاری در شکل گیری شخصیت تاثیر دارد؛ مثل ژنتیک، عوامل محیطی و تربیت. هر کدام از ما با یک نسخه وراثتی منحصر به فرد متولد می شویم که شامل یک سری ویژگی هایی است که از والدین به ما می رسد. این ویژگی ها به صورت ذاتی در ما وجود دارد. تربیت و محیط زندگی نیز می تواند در شکل گیری شخصیت ما تاثیر بگذارد. در سال های اولیه زندگی ما، پایه و شخصیت هر فرد بنا گذاشته می شود. بخاطر همین است که روانشناسان تاکید می کنند دو سال اول زندگی کودک از مهم ترین سال های زندگی است که باید به آن توجه ویژه ای کرد. در جوانی شخصیت افراد شکل می گیرد و تقریبا تغییر دادن آن خیلی سخت امکان پذیر است.

تیپ شخصیتی کمال گرا

افراد دارای خصوصیت کمال گرایی بسیار آرمانگرا هستند. این ویژگی آنقدر این افراد را تحت تاثیر قرار می دهد که باعث می شود از ترس اینکه نتوانند کاری را به بهترین شکل ممکن انجام دهند اصلا سراغ آن کار نروند. افراد کمال گرا بسیارجدی، مسئول و منظم هستند. تمام اتفاقات برای آن ها با قانون همه یا هیچ است؛ صفر و صد. مثل دانش آموزی که فقط در برگه انتخاب رشته اش یک دانشگاه عالی را انتخاب می کند و حاضر نیست جز آن به چیز دیگری فکر کند. یا یک مربی که مساوی شدن تیمش را برابر با بدترین شکست می داند.

افراد با تیپ شخصیتی کمال گرا همیشه نگران و مضطرب می باشند. زیرا همیشه به دنبال بهترین بودن هستند. این افراد به شدت از دیگران انتقاد می کنند، اما خودشان تحمل این را ندارند تا کسی آن ها را مورد انتقاد قرار دهد. اگر احساس کنند کاری را که می خواهند انجام دهند شاید شکست بخورد یا در آن بهترین نمی شوند، متاسفانه به سراغ آن کار نمی روند. دانش آموزی که می ترسد نتواند تمام تمرین هایش را به خوبی حل کند، اصلا به سراغ آن ها نمی رود. زیرا می خواهد در همه چیز بهترین باشد. یا فردی که سال ها نویسنده است، اما مقالاتش را جایی ارائه نمی کند. زیرا اعتقاد دارد فقط باید در بهترین ژورنال چاپ شود. وجود این خصوصیات در این افراد که با ترس همراه است و در دراز مدت باعث استرس و نگرانی شدید می شود.

چگونه با تیپ شخصیتی کمال گرا برخورد کنیم؟ 

اگر در اطرافیان شما فردی با این خصوصیات وجود دارد، سعی کنید در حرف زدن با او خیلی دقت کنید. افراد کمال گرا خیلی نیازمند احترام و دیده شدن هستند و دوست دارند همیشه مورد تشویق و احترام قرار بگیرند. برای اینکه بتوانید به این افراد کمک کنید، به آن ها آگاهی دهید. سعی کنید زمانی که می خواهند کاری را انجام دهند و سخت گیرانه می خواهند آن کار را شروع کنند برایشان توضیح دهید که اولویت چه چیزی است و ممکن است هر کسی در کارهایش نقصی داشته باشد. پس بهتر است با آرامش کارهایشان را انجام دهند. اگر کارهای این افراد نیاز به انتقاد داشت، سعی کنید اول نقاط قوت و بعد نقاط ضعف آن ها را بگویید. از آن جایی که افراد با تیپ شخصیتی کمال گرا تفکر همه یا هیچ دارند و خیلی زود دست از کاری که احساس کنند منجر به ایده آل ترین حالت نمی شود می کشند، نیاز دارند تا فردی در کنار آن ها باشد که آن ها را تا انتها همراهی کند.

 

ادامه ی مطلب در سایت علی میرصادقی


عادتهای خوب برای شروع ماه جدید | 11 پیشنهاد برای ساختن یک ماه خو

روزهای اول سال و ماه، شنبه‌ها، صبح هر روز و هر وقت دیگری که شوق و انگیز? شروعی تازه را ایجاد می‌کند بهان? خوبی برای آغاز رشد و تغییر است. چرا از این بهانه‌ برای رشد بیشتر خودمان بهره نگیریم؟

در این مطلب از کارهایی می‌گویم که خودم طی هر ماه، چند تای آن‌ها را به برنام? ثابت روزانه‌ام تبدیل می‌کنم. گفته‌اند برای شکل‎گیری یک عادت تازه 30 روز تکرار منظم لازم است؛ این هم یک برهان نیمه‌ قاطع!

من به هر ایده و کار تازه‌ای یک ماه فرصت می‌دهم. اگر طی این یک ماه برایم مفید و کارساز بود، آن را به عادت همیشگی‌ام تبدیل می‌کنم.

شاید برخی از پیشنهادها می‌توانند برای شما هم مفید باشند:

1

به ژورنال‌‌نویسی روزانه‌تان نظم بدهید

روزانه‌نویسی شخصی‌ترین نوع نوشتن است، و زمین بازی خوبی برای تکوین فردیت نویسنده.

شاید همیشه میلی و نیازی به روزانه‌نویسی حس نکنید. اما من بعد از چند سال روزانه‌نویسی به این نتیجه رسیده‌ام که هر روزی که از ژورنال روزانه‌ام فاصله می‌گیرم روزی هدر رفته است. انگار بدون نوشتن دانش و تجرب? کسب شده در هر روز پایمال روزمرگی می‌شود.

روزانه‌نویسی یعنی نوشتن برای بهتر شدن.

از امروز سعی کنید هر طور شده اقلِ کم یک صفح? کامل در روز بنویسید.

 چند پیشنهاد کوچک:

هر روز در ژورنال شخصی‌تان بنویسید چه چیزهایی زیبایی دیدید، چه صداهای خوبی شنیدید، چه مزه‌های خوبی چشیدید، چه بوهای خوبی به مشامتان خورد و چه چیزهایی را لمس کردید.

بنویسید اهداف و اولویت‌های شما چیست.

بنویسید چه آدم‌هایی را دیدید و دربار? آن‌ها چه فکر می‌کنید.

بنویسید چه چیزهایی یادگرفتید؛ از کتاب‌ها و کلاس‌ها و اتفاقات روز.

بنویسید برای آینده چه برنامه‌هایی دارید.

مزخرف بنویسید! با نوشتن خودتان و دیگران را دست بیندازید و بخندید. فقط بنویسید.

دو مطلب مرتبط:

صفحات صبحگاهی

هزار کلمه

2

تماس بگیرید

وقتی اینترنت را دچار اختلال می‌کنند، مجبوریم به پیامک و تماس تلفنی پناه ببریم.

اما گاهی همین اختلالات ما را با جنب? مثبت و ظرفیت‌های نادید? برخی چیزها آشنا می‌کند.

مثلاً همین تلفن زدن. شبکه‌های اجتماعی سبب شده‌اند که به جای بسیاری از تماس‌های تلفنی، با فرستادن وویس و پیام متنی و چت کردن سروته اغلب چیزها را هم بیاوریم.

ما به شنیدن هم محتاجیم.

بر خلاف چت کردن، حین مکالم? تلفنی چیزهای کمی باعث حواس‌پرتی می‌شوند، جریان گفتگو پویاتر پیش‌ می‌رود و درک و تفاهم بیشتری صورت می‌گیرد.

البته باید هنر ظریف گوش سپردن را هم تمرین کرد.

 چند پیشنهاد کوچک:

وقتی می‌گویید: «سلام چطوری و حالت خوبه؟» واقعاً برای شنیدن جواب آن مکث کنید، این‌گونه حرف‌ها را از معنای خودشان تهی نکنیم.

کمی دقیق‌تر به حرف زدن خودتان و دیگران دقت کنید؛ ما سوال می‌پرسیم اما مجالی برای پاسخ فراهم نمی‌کنیم؛ برخی کلمات را  طوطی‌‎وار پشت هم قطار می‌کنیم و شهوت گفتن نمی‌گذارد لذت شنیدن را بچشیم.

به دیگران فرصت سخن گفتن و شنیده شدن بدهید.

اگر جداً به دوستان و اطرافیانتان اهمیت می‌دهید هر از گاهی تلفن را بردارید به آن‌ها زنگ بزنید.

حین بعضی از گفت‌وگوی‌های تلفنی یادداشت‌برداری کنید.

3

پیگیری و سماجت خودتان را چند برابر کنید

به روابط خودم نگاه می‌کنم. بعضی از بهترین رابطه‌هایم را مدیون دوستان سمجم هستم. آن‌ها بعد از اینکه یکی دوبار پیام دادن و جواب نگرفتن، کماکان ادامه داده‌اند و پیگیری آن‌ها موجب شده تا در میان انبوه کارها و گرفتاری‌ها نیز فرصتی برای گفتگو و تعامل با آن‌ها دست‌وپا کنم.

البته نه که فکر کنید من موجود خاصی هستم و برای ارتباط با من باید سماجت ورزید! خیر، مطمئناً اینطور نیست.

من فقط خواستم این‌طرف ماجرا را نشان بدهم تا روشن‌تر شود که با سماجت است که شانس جدی‌گرفته‌شدن توسط دیگران را می‌یابیم.

از کودکی تا امروزم را که مرور می‌کنم به وضوح می‌بینم که میزان دستاوردهایم ربط مستقیمی با انداز? سریش بودنم داشته! هر جا که چسبندگی‌ام بیشتر شده، بهتر نتیجه گرفته‌ام.

سماجت فقط در رابطه با آدم‌های دیگر نیست. یادگیری مهارت هم سماجت می‌خواهد، هر کار جدی در هر زمینه‌ای پیگیری و مداومت می‌طلبد.

به نظرم یک شرط اصلی برای استخدام آدم‌ها برای شغل‌های مختلف می‌تواند میزان سماجت و قدرت پیگیری آن‌ها باشد.

سماجت یک مزیت رقابتی درخشان است.

شاید در این رابطه بد نباشد که کتاب کوچک «به سوی نه» را بخوانید. توی این کتاب داستان فروشنده‌هایی را می‌خوانیم که به جای بله، نه شنیدن را هدف خودشان قرار می‌دهند. به جای اینکه بگویند امروز تماس می‌گیرم تا از مشتری‌ها فلان تعداد بله بشنوم، آن‌ها عزم شنیدن فلان تعداد نه می‌کنند. یعنی هدف را می‌گذارند روی نه شنیدن و تو دل همین نه شنیدن‌ها به‌راحتی می‌فروشند. با همین تغییر نگاه زهر «نه» شنیدن گرفته می‌شود. ترسشان می‌ریزد و بدون هراس و طفره به کارشان می‌رسند.

 چند پیشنهاد کوچک:

با خودتان قرار بگذارید تا به سرانجام رسیدن هر کاری که به تماس با دیگران نیاز دارد دست از تماس و پیگیری نکشید.

به خودتان قول بدهید که این ماه تلاش می‌کنید از پیگیری و سماجت خجالت نکشید و حتی اگر دیگران به خاطر سماجت شما کلافه شدند و سرزنشتان کردند، شما به همین دلیل به خودتان افتخار کنید.

یادگیری یک مهارت تازه را آغاز کنید. اگر برایتان سخت بود سماجت کنید. به خودتان یادآوری کنید که من می‌خواهم هر طور شده پای یادگیری این مهارت بمانم.

4

داستان کودک بخوانید

رفته بودم کتابفروشی، تو قفسه‌های بزرگسال کتابی نمانده بود که ندیده باشم. گفتم نگاهی به کتاب‌های کودک بیندازم. و بله چند دقیقه بعد با یک کیس? پر از کتب کودک و نوجوان زدم بیرون و عزم کردم دو سه روزی یکی از این کتاب‌ها را بخوانم.

خواندن ادبیات کودکان به چند دلیل مفید است: اولاً زبانی ساده و شیرین دارند و می‌توانند ما را به مطالعه علاقه‌مندتر کنند. ثانیاً درست است که ما جسماً بزرگسال محسوب می‌شویم اما این کتاب‌ها می‌توانند کودک درون ما را تغذیه کنند. ثالثاً ماد? خام مناسبی برای گفت‌وگو با کودکان پیدا می‌کنیم. کودکان هنوز دچار گزند روزمرگی نشده‌اند و خلاقیت ناب آن‌ها می‌تواند چشم ما را زوایای بکرتر زندگی باز کند.

 چند پیشنهاد کوچک:

سری به کتابفروشی(در حال حاضر کتابفروشی‌های آنلاین!) بزنید و چند کتاب کودک تهیه کنید.

از هر کدام از کتاب‌ها که خوشتان آمد آن را دوسه بار بخوانید. چون حجم این کتاب‌ها اندک است مطالع? مجدد و مکرر آن‌ها زمان‌بر نیست.

سعی کنید هر قصه‌ای که می‌خوانید برای یک یا چند کودک تعریف کنید. بعد به دقت ببینید آیا آن‌ها در تمام لحظات قصه‌گویی به شما توجه می‌کنند یا نه، بی‌قرارند و حواسشان پرت می‌شود. اگر با وضعیت دوم مواجه شدید سعی کنید روی بیانتان کار کنید. تا حدی که بتوانید اغلب کودکان را پای قصه‌هایتان میخکوب کنید. (این یکی از بهترین تمرین‌های تقویت فن بیان هم هست.)

خودتان هم قص? کودک بنویسید.

5

هر روز یک ویدیوی لایو ضبط کنید

یک روز قبل از اینکه بساط اینترنت و شبکه‌های اجتماعی برای مدتی طولانی برچیده شود، برنامه ریخته بودم تا بی‌وقفه روزی یک لایو بیست دقیقه‌ای توی اینستاگرام اجرا کنم. باری، نشد که بشود! البته به محض باز شدن شیر اینترنت، می‌پرم توی اینستا و لایوم را هوا می‌کنم.

اما چرا لایو؟ به خاطر اینکه:

اجرای ویدیوی زنده باعث می‌شود اعتماد به نفش و تسلط شما برای صحبت در جمع و سخنرانی و ارائه بیشتر بشود.

با اجرای لایو یکی از انواع موثر ارتباط با مخاطب را تجربه می‌کنید. با ارائ? برنام? زنده تصویر روشن‌تری از شما در ذهن افراد نقش می‌بندند.

گزارش یادگیری را جدی بگیرید.

بهترین راه یادگرفتن یاد دادن است و شما با بیان آنچه در طول روز آموخته‌اید، هر برنام? لایو را به بهانه‌ای برای یادگیری خودتان و همینطور خلق مطالب مفید برای دیگران تبدیل می‌کنید.

 چند پیشنهاد کوچک:

سعی کنید محتوای برنامه را حول محور آموخته‌های روزانه‌تان تنظیم کنید.

کامنت‌ها را ببندید. بله، کامنت‌خوانی در میان اجرای لایو یا اجرای پرسش وپاسخ جالب و فریبنده است. اما این ذهن شما را از اصل کار منحرف می‌کند. شما می‌خواهید لایو ضبط کنید برای تمرین و رشد خودتان. پس عوامل حواس‌پرتی را حذف کنید.

بعد از ضبط لایو آن را ذخیره کنید تا طی 24 ساعت در استوری‌تان قابل مشاهده باشد.

اگر از دیدن چهره و شنیدن صدای خودتان نفرت ندارید، سعی کنید بعد از اتمام ضبط، لایو خودتان را تماشا کنید. در این مرحله است که شما به نقص‌های خودتان پی می‌برید و می‌توانید در برنامه‌های بعدی آن‌ها را بهبود ببخشید.

6

بترسید از تردیدهایی که انگیزه و انرژی ما را به باد می‌دهند!

چند وقت پیش در گردهمایی مدرس‌ها، از دکتر احمد حلت نکت? قابل تاملی شنیدم:

تردید نکنید، تردیدها به ما خیانت می‌کنند.

البته که شک و تردید، در زندگی فکری یک فیلسوف و روشنفکر خیلی هم مفید و اساسی است. البته ما که فیلسوف نیستیم، اما این توجیه خوبی نیست که هر شک و تردیدی را در خودمان بُکشیم و با یقینی ساده‌لوحانه به خودمان و دیگران آسیب بزنیم، و روزن? هر نوع فکر تازه‌ای را به روی خودمان ببندیم.

اینجا منظور تردیدهای مخربی است که در زندگی روزمره سد راه ما می‌شوند و ما را به بی‌عملی و ناامیدی سوق می‌دهند:

اینکه تردید کنیم استعداد نویسندگی داریم یا نه و همین مانع کار ما بشود، چنین تردیدی فقط مختل رشد ما است. این که دیگر تردید فلسفی و اندیشمندانه نیست.

اینکه به خاطر اوضاع بد اقتصاد دست از کار و تلاش و ساختن کسب‌وکار خودمان برداریم، یکی دیگر از همین تردیدهای مهلک است!

عملگرایی وقتی آغاز می‌شود که هم? وجود ما سرشار از باور باشد. باور کنید که تردید‌ها به ما خیانت می‌کنند.

 چند پیشنهاد کوچک:

تردیدهایتان را بنویسید. بعد آن‌ها را پاره کنید و دور بیندازید.

در چه زمینه‌ای نیاز به باوری نیرومند دارید تا شما را به حرکت دربیاود؟ آن را به شکل زیر یا هر شکلی که روی شما موثر است بنویسید:

من یقین دارم که می‌توان …. را با قدرت و موفقیت انجام بدهم.

حالا دفترچه‌ای تهیه کنید، و طی این ماه، هر روز، قبل از هر کاری، ده بار پشت سر هم همین جمله را در یکی از صفحات دفترچه بنویسید. تا پایان ماه شما این باور را سیصد بار به صورت مکتوب تکرار کرده‌اید. این یعنی گامی در جهت تبدیل حرف به عمل.

 

ادامه ی مطلب در سایت شاهین کلانتری


قانون شماره 11: حضورم در هرجایی منشأ برکت است.

خیرخواه دیگران هستم. غریبه‌ها را از خودم می‌دانم. ما انسان‌ها همگی یک نیروی واحد هستیم. خوبی به دیگران خوبی به خود ماست و بدی به دیگران نیز بدی به خودمان است. با این دیدگاه که خوبی و بدی به خودمان بازمی‌گردد سعی می‌کنم هرجایی هستم منشأ برکت و خیر باشم. مفید باشم و هرجایی بودم اثر مثبتی از خودم برجای بگذارم ولو با ریختن یک لیوان آب به‌پای بوته‌ای در بیابان.البته باید بگویم هرگز کار خیری را برای کسی بدون اینکه لذت ببرم انجام نمی دهم،یعنی کار خیری را از روی اکراه انجام نمی دهم که بعدا توقع تشکر یا جبران یا منتی بر او را در قلبم احساس کنم.

این مفهوم زمانی در جوانی در وجود من به‌طور عمیق شکل گرفت که رمان «دره جذامیان» اثر استاد میثاق امیر فجر را مطالعه کردم به شما نیز پیشنهاد می‌کنم این کتاب را حتماً مطالعه نمایید. جمله کلیدی آن کتاب این بود: «با مردم به رحمت رفتار کن»

از حضرت موسی(ع) نقل‌شده است ایشان از خداوند متعال سؤال می‌کند که اگر شما درروی زمین بودید بهترین کاری که انجام می‌دادید چه بود؟ خداوند می‌فرماید: من اگر روی زمین بودم بهترین کاری که انجام می‌دادم خدمت به مردم و گشودن گره‌های مردم بود.

 

حسن شیرمحمدی


درسهای بازاریابی از اسکندر مقدونی

اسکندر،  یکی از نامدارترین و شناخته‌شده ترین مغزهای متفکر نظامی در تاریخ محسوب می‌شود. تنها ظرف 10 سال تمام جهان شناخته شده را فتح کرد و نسل آینده را به گونه‌ای تحت تأثیر قرار داد که تبعات آن امروزه نیز همچنان احساس می‌شود. اقداماتش بسیار جلوتر از زمان خودش بود به گونه‌ای که تدابیر و تاکتیکهایش هنوز در دانشکده‌های نظامی مدرن جهان آموزش داده می‌شوند.
اما این تدابیر و تاکتیکها و یا حتی سلاحهای پیشرفته اسکندر نبود  که دستاوردهای او را ممکن ساخت. بلکه، نبوغ واقعی اسکندر از درک عمیق این که چه چیزی مردان و زنان را به عمل وامی‌دارد نشأت می‌گرفت.
در ادامه؛ پنج اصل جنگ از رمان استیو پرسفیلد که در مورد زندگی اسکندر کبیر، فضائل جنگ نگاشته شده، آورده شده است. اگر شما این درسها را به همان شجاعت و شدتی که اسکندر را روانه‌ی سواحل رود فرات و جنگلهای هند کرد، اجرا کنید، این امکان وجود داردکه طعم شکوه و جلال بازاریابی نصیبتان شود.
" در میدان نبرد، جنگ رویدادی کاملاً احساسی است."
طرحهای بلندمدت استراتژیک، برنامه‌ریزیهای سالانه، و فرایندهای فرساینده هنگام مواجهه با یک جنگ واقعی، عملکرد خود را ازدست می دهند. و زمانی که اولین خون ریخته ‌شود، بی‌ارزش می‌شوند.
در واقع جنگها، همانند آنچه در بازاریابی نیز مصداق دارد، از طریق احساسات به پیروزی می‌انجامند. اصول جنگ و بازاریابی بیشتر از آن چیزی که تصور کنید به یکدیگر شباهت دارند. اگر خواهان موفقیت در بازاریابی هستید، همانند جنگ، می‌بایست نه تنها بر شمشیر (عمل) تسلط داشته باشید، بلکه می‌بایست بر قلب (احساسات) نیز تسلط داشته باشید. لذا سلاح بازاریابان و جنگ‌افزار ایشان نیروی عمل، دل‌افزار و قدرت عشق و عاطفه است. البته بازاریابی،جنگ ذهنیت است و نه جنگ محصول، پس ذهن و قلب بر هرچیز دیگری پیشی می گیرد.

"مزیت هیچ چیزی در جنگ، از سرعت بیشتر نیست."
همانگونه که اسکندر در رمان پرسفیلد به نام فضائل جنگ می‌گوید: "نیازی به ارتشهای بزرگ نیست. اندازه‌ی مطلوب سپاهیان جنگی، تعدادی است که می‌توانند از یک اردوگاه به اردوگاه دیگری بروند و ظرف یک روز بازگردند." با ارتشی که هیچ گاه بیش از 50هزار فرد نیرومند نمی‌شد، اسکندر کبیر ارتشهایی را که 10 و 20 برابر بزرگتر از آنها بودند شکست داد.
مزیت با تحرک همراه است. در جنگ، همانند بازاریابی، هرکسی که میدان نبرد را تعیین کند برنده است. اگر دشمن قصد داشته باشد که ارتش‌اش را به یک فضای باز بزرگ ببرد، اسکندر سریعتر به آنجا می‌رفت و توپهای جنگی‌اش را در گذرگاه کوه مستقر می‌کرد.و اگر بر فرض مثال، دشمن مناطق کوهستانی را برای بدست آوردن مزیت انتخاب کند، اسکندر او را در دشت متوقف می‌کرد.
سرعت، قابلیت تطبیق ایجاد می‌کند. و هنگامی که برنامه‌های بی نقص تبدیل به هرج‌ومرجهایی در گرد و غبار جنگ می‌شوند، قابلیت تطبیق، بر هر چیزی از جمله مزیت بزرگ‌بودن غلبه می‌کند.
در طول دهه‌های گذشته، عبارت "بیش از حد برای شکست بزرگ بودن" وارد گفتگوهای جهانی شد، عبارتی که در ستایش تاسیس شرکتهای بزرگ بکار می‌رفت. اما طولی نکشید که بعد از آن رکود بزرگ، اقتصاد را به زانو درآورد و قدرتهای بزرگ زیر بار سنگین خود متلاشی شدند. در واقع، "بیش از حد بزرگ بودن برای شکست خوردن" یعنی "بیش از حد بزرگ بودن برای پیروز شدن". از دیگر سو، "بیش از حد بزرگ بودن برای نوآوری"، "بیش از حد بزرگ بودن برای وفق پذیری" محسوب می‌شود.
همانگونه که اسکندر به اثبات رساند، می‌توان حتی به کمک 50هزار جنگاور که مشخصا برای انطباق با شرایط مختلف آموزش دیده‌اند و نیز انجام حملات پیشدستانه و سرعت عمل، بزرگ‌ترین ارتشهای جهان را نیز به زانو درآورد. 
ما به پیروزی در یک نقطه از جنگ نیاز داریم و آن نقطه سرنوشت است. آنچه برای پیروزی نیاز است نه قدرت زیاد، بلکه تمرکز فراوان است. به طور مثال در سازه‌های مهندسی و بویژه پلها تعدادی اتصالات اساسی وجود دارد که اگر تغییر داده شوند ساختار کلی پل تضعیف میشود و میتواند کاملا فرو بریزد.
به همین ترتیب، برنامه‌های بازاریابی شما نباید همه‌ی نبردها با همه‌ی رقبا را شکست دهد. محصول ارائه شده‌ی شما نمی‌بایست با هر ویژگی در بازار مطابقت کند.
مدیر دانای استارباکس، هاروارد شولتز، در سال 2008 غول قهوه را با گسترش نام تجاری احیا نکرد، بلکه توسط تمرکز دوباره‌ی شرکت بر روی اصول اولیه موفقیت، این کار را انجام داد.
تمرکز، قدرت است. اسکندر به دنبال از بین بردن ارتش‌ها نبود. در عوض، یکی از اهداف وی در تمامی جنگ‌ها، یافتن و از بین بردن پادشاه و وارد اغتشاش کردن دشمنانش بود. اسکندر اینگونه کمر امپراتوری باشکوه پارسیان و همه پادشاهی‌ها از مقدونیه تا افغانستان معاصر را شکست.


"همواره حمله کنید. حتی در حالت دفاع نیز حمله کنید."
 این شمشیر نیست که در جنگ کشنده است، بلکه بی‌تصمیمی و بی‌تفاوتی است. لحظه‌ای که شرکت شما به راحتی، پریشان شده و شالوده آن لرزان می‌شود، زمانی است که ضعیف شده است. برای پیروزی در جنگ، باید همیشه در حالت تهاجمی باقی ماند. غرق شدن در دام غرور و کوچک دیدن رقبا و نهایتاً به‌کارگیری استراتژیهای تدافعی تماماً مقدمه‌ی شکست و حذف هستند. در دنیای بی‌رحم و پیچیده‌ی رقابت که با عدم قطعیت و پیچیدگی روزافزون همراه است، فقط مدال طلا وجود دارد. به عبارتی شما یا برنده شده‌اید یا بازنده.
از خود بپرسید، آیا بازاریابی شما، رقبایتان را ناراحت می‌کند؟ آیا در بخش R&d شما بر روی نوآوریِ مخرب کار می‌شود؟
اگر عمل نمی‌کنید پس عکس‌العمل انجام می‌دهید. حال آنکه پیروزی از آن کنش‌گران است.


"قضاوت خود را برای خودمان نگهداریم."
 هرچند که اسکندر تمام شهرها را به منظور ایجاد سلطنتی تحت حاکمیت خود، با خاک یکسان کرد، اما در عین حال سخت‌ترین قضاوت خود را برای خودش و نیروهایش بکار می‌برد.
اسکندر  همیشه اولین فردی بود که صبح از جایش برمی‌خواست  و آخرین فردی بود که برای استراحت می‌رفت. وی همواره به پرهیز از لذایذ زودگذر شناخته شده بود، و رهبری سواره نظام ارتش‌اش را در تمامی جنگها برعهده داشت.


نظم و انضباط. پشتکار. شجاعت. اینها فضائل پیروزی در جنگ هستند.
این شمشیر دشمن نبود که اسکندر را می‌ترساند، بلکه ضعف خودش بود. هنگام مواجهه با رقابت شدید در بازارهای بی‌ثبات، به خاطر داشته باشید که تمام چیزی که برای پیروزی نیاز دارید در دستان خودتان است. رقابت، شما را مجبور به کنار گذاشتن یک تصمیم و یا دوری از یک مشکل نمی‌کند. این شما هستید که این کار را انجام می‌دهید.
همواره رونق و یا ورشکستگی اقتصادی، رقبای جدید و موانع پیش‌بینی نشده وجود دارند. در پایان شما می‌بایست اشک و عرق خود را بر روی چیزهایی که می‌توانید کنترل کنید متمرکز سازید.
اگر زندگی کوتاه، خشونت‌بار، و باشکوه اسکندر کبیر نکته‌ای به ما آموخت، آن نکته این است که کسانی که عمل می‌کنند و اهل اقدام هستند موفق می‌شوند. کسانی که وفق می‌یابند، فائق می‌آیند. و اینکه پیروز کسی است که ذهنها و قلبها را تسخیر می‌کند و تنها دشمنی که بین شما و شکوه عظمت بابل ایستاده است، خودتان هستید.

 

پرویز درگی