تعهد واقعی چه معنائی دارد؟

تعریف من از تعهد این است:

اگر به هدفت نرسی یک نفر دستت را قطع می کند.

تعریف خشنی به نظر می رسد. راستش را بخواهید هست. این تعریف نتیجه چانه زدنها در سمینارهای مختلف است.

 من از این تعبیر استفاده نمی کنم مگر اینکه شخصی از کسی دیگر بخاطر چیزی شکوه کند آن هم وقتی که اگر خود فرد شاکی کمی تعهدش را بیشتر کند مساله حل می شود و نیازی به گله گذاری نیست.

بطور مثال زمانی در یک سمینار خانمی اصرار داشت که او در شرکتی که کار می کند همه کارها را انجام می دهد اما تمام کردن کار منوط به دریافت گزارشی است که از واحد دیگر شرکت باید برای او ارسال شود. این گزارش باید هر پنج شنبه به دست او برسد اما فرد مسئول ارسال گزارش تعلل می کند و این کار را به موقع انجام نمی دهد.

وقتی از او پرسیدم که وقتی گزارش دیر شد و به دستش نرسید چه کار می کند؟ گفت: «خوب من صبح روز جمعه به او زنگ می زنم و او را بخاطر نفرستادن گزارش حسابی سرزنش می کنم.»

این خانم از آن دسته افرادی بود که ترجیح می داد که برای انجام ندادن یک کار عذر و بهانه بیاورد تا اینکه کاری را تمام و کمال انجام دهد.

در اینجا من تعریفم از تعهد را آغاز کردم و از او پرسیدم: «اگر ساعت 5:01 دستت را بخاطر اینکه گزارش به دست تو نرسیده بود قطع می کردند چکار می کردی؟» رفتارش عوض شد. راه حلهای سریع و آتشی به نظرش رسید: «من می توانستم به او بگوئم که گزارش را چهارشنبه می خواهم.

 می توانستم کمی با او مهربانتر باشم.

 شاید پرس و جو می کردم که اگر قبل از ساعت  5 بعد از ظهر پنج شنبه فوت کرد چه کسی مسئول تمام کردن گزارش او در آن قسمت خواهد بود.

 در دفتر کارش به ملاقاتش می رفتم و حال بچه هایش را می پرسیدم.

 همچنین اطمیان حاصل می کردم که گزارشاتی را که باید برای من ارسال کند در یک گاو صندق ضد آتش نگهداری می کند.»

تعهد همین است

اگر چیزی را که گرو می گذارید به اندازه کافی بزرگ باشد رفتارتان تغییر می کند حتی اگر معنای این تغییر رفتار انجام کارهای بیشتر و برداشتن گامهای اضافی باشد.

حتی با آدمهای ناسازگار هم می توانید کار کنید و به آنچه که می خواهید برسید. فقط کافی است به رسیدن به نتیجه متعهد باشید.

 

به نقل از کتاب

 

محمدرضا حق پرست


همین که هستی خوب است

1. می‌خواهی زندگی‌ات را پیش از مردن خوب تکان بدهی و اقل‌کم به بعضی رویاهایت برسی.
خب، حالا چه باید بکنی؟ شاید تو هم مثل خیلی‌ها یک، دو یا چند تا کار تازه را شروع کنی، پروژه‌های تازه بگیری و خلاصه عملیات زندگی‌تکانی را با بزرگ‌کردن سبد کارها و تنوع دادن به محتویات آن شروع کنی.
اما غالباً بعد از مدتی می‌بینی کماکان گرفتاری، حتی گرفتاری‌ات بیشتر هم شده؛ نه‌تنها قدمی به سمت رویاهای بزرگت برنداشته‌ای، که خودت را از دستیابی به آن‌ها دورتر هم می‌بینی.
شاید بهتر باشد به‌جای آغاز کارهای بیشتر، روی همین کار یا کارهایی که الان داری بیشتر کار کنی.

2. ترکیب دو کار و علاق? مختلف هیچ بد نیست. و اصلاً یکی از راه‌های تمایز و موفقیت است. مثل ممکن است به یک رشت? هنری علاقه‌مند باشی و در کنار آن دنیای آموزش هم وسوسه‌ات کند.
روی کاغذ همه چیز درست است، هم می‌توانی کار هنری‌ات را بکنی، هم معلم خوبی باشی. اما مسئله این است که اغلب اوقات هم از این می‌مانی و هم آن. باید ببینی چطور می‌توانی هم با این بمانی و هم آن!
شاید باید خیلی چیزهای اضافه را سختگیرانه از زندگی‌ات بیرون بریزی.

3. بفرما، دو دقیقه رفتم ریشم را بزنم بیایم بهتر بنویسم، دوباره عدل زدم همان جای زخم قبلی را بریدم. حواسم بود که اصلاً ژیلت را به آن سمت نبرم، اما یک لحظه ذهنم رفت پیش همین تلگرامات که مثلاً ایده پیدا کنم برای نوشتن، که دوباره تیغ را کشیدم روی زخم قبلی و خون فواره! زد. اصلاً زندگی هم همین است، تصمیم می‌گیری خیلی اشتباه‌ها را دوباره تکرار نکنی، اما همینکه حواست پرت شد، دوباره می‌افتی به دور باطل تکرار اشتباهات قبلی.
دیدی؟ خواستم از ریش تراشیدن خودم ایده بیرون بکشم. مگر سامرست موام نگفته بود که در هر بار تراشیدن ریش فلسفه‌ای نهفته است. خب، این هم فلسفیدن من بود دیگر. ارواح مشکم!

4. ظاهراً نوشتن، از انگشت در بینی گرداندن هم راحت‌تر است. اما همینکه شروع کنی به روزانه‌نویسی و بخواهی دو تا جمل? ساده را به هم بچسبانی و منتشر کنی، می‌بینی خیر، این انگشت به این راحتی‌ها توی آن بینی نمی‌چرخد.
خلاصه اگر نوشتن سخت است، نگران نشو، به خاطر این نیست که تو مایه و استعدادش را نداری. مشقت در ذات این کار است. اما مرارت خالی از بهره‌ای نیست.

5. امروز دو سه تا دفتر شعر خواندم. که یکی‌ش بیشتر درگیرم کرد. زبان‌ورزی و استعاره‌بازی نویسنده از سر ذوق و مهارت بود. دستت رسید بخوانش: گیومه‌های سرگردان از علیرضا عامری.
یکی از شعرها:
همین که هستی خوب است
چرا که تمنای طناب را به تاخیر می‌اندازد
و صبحان? نو پهن می‌کند
برای توان دوبار? سرودن
در تنی تنها.

 

شاهین کلانتری


قانون شماره 10: نظر، باور، ایمان

تحقیقات نشان می‌دهد انسان‌ها روزانه بیش از 50.000 فکر در سرشان دارند. این الگوهای فکری اگر به‌کرات تکرار شوند و مغزمان نیز شواهدی برای آن‌ها پیدا کند تبدیل به باور می‌شوند. باور یک الگوی فکری بسیار تکرارشونده است که ثبات بیشتری دارد و به تصمیمات و رفتارهای ما جهت می‌دهد.به زبان ساده باور یعنی اصولی را در زندگی قبول داشته باشی و باور کنی که اینها اصول تغییر ناپذیر زندگی هستند چیزهایی که اگر تمام دنیا به هم ریخت بدانی آنها هنوز محکم و پابرجا هستند. ایمان داشتن به یک الگوی فکری، یک مرحله بالاتر از باور است و جایگاه حمایتی بسیار قوی و محکمی در ذهن ما دارد.

سه فرد مختلف یک جمله یکسان را بیان می‌کنند مثلاً می‌گویند: “دروغ بد است و دروغ‌گو دشمن خداوند است.” نفر اول به‌عنوان یک ایده و یک جمله زیبا و یک نظر آن را بیان می‌کند. نفر دوم به‌عنوان باور عمیق این جمله را بیان می‌کند و نفر سوم به این جمله ایمان دارد، همان‌طور که به زنده‌بودن خودش ایمان دارد. تفاوت بسیاری در عملکرد این سه نفر و تصمیمات آن‌ها وجود دارد. نفر اول در موقعیت‌های مختلف اگر لازم شود دروغ می‌گوید. نفر دوم ممکن است در تمام طول زندگی‌اش کمتر از انگشتان دست دروغ بگوید و شاید هم نگوید اما نفر سوم اگر جانش به خطر بیفتد نیز دروغ نخواهد گفت.

سه فرد مختلف می‌گویند «ورزش کردن برای سلامتی خوب است» کدامشان این جمله را باور دارند؟ آن‌هایی که ورزش می‌کنند؛ یعنی عمل شما نشان‌دهنده باور شماست و تنها معیار چیزی است که شما انجام می‌دهید نه چیزی که شما می‌گویید.

بگذارید رک برایتان بگویم: تمام زندگی شما را باورهای شما می‌سازند. وضعیت سلامت جسمی و روحی شما، درآمد شما، ارتباطات شما، معنویت شما و خلاصه تمام زندگی‌تان از باورهایتان آب می‌خورد. باورهای شما نتایج زندگی شما را خلق می‌کنند و خبر بد اینکه بسیاری از مردم اصلاً درباره باورهای خود فکر هم نمی‌کنند چه رسد به اینکه بخواهند آن‌ها را تغییر دهند.متاسفم بگویم که سهم باورها در زندگی انسانها هر لحظه کمتر و کمتر می شود.متاسفم بگویم که هر کس باوری پیدا می کند قبل از آنکه بر اساس آن باور زندگی کند به موعظه باورهایش می پردازد.گویی راه عمل به باورها بسیار وهم انگیز و ترسناک است که اگر همراهانی نیابند به تنهایی جرات پیمودن آن را ندارند.

باور نباید به سلیقه تبدیل شود،نباید به گزاره هایی قابل بحث تبدیل شود باور نباید قابل تردید باشد.امروزه باور نداشتن به هیچ چیز از باور داشتن به هر چیزی خطرناک تر است.

تردید تو را به نشستن و فکر کردن وا می دارد و باورها به ایستادن و عمل کردن.

پیشنهاد می‌کنم به باورهای خود بیندیشید. بسیاری از افراد لباس‌های ده سال قبل خود را نمی‌پوشند اما متأسفانه با باورهای صدسال قبل زندگی می‌کنند. باورهای پوسیده‌ای که موفقیت و خوشبختی و آرامش را از آن‌ها می‌گیرد. شما چه باوری درباره پول‌دارید؟ چه باوری درباره خداوند دارید؟ چه باوری درباره خودتان دارید؟ چه باوری درباره موفقیت دارید؟ لطفاً باورهایتان را یادداشت کنید. باوری را انتخاب کنید که به شما نیرو و توان و امید بدهد. باوری که شما را قدرتمند کند نه ضعیف. باوری که شما را به حرکت و رشد و سکون وا بدارد نه به رکود و خمودگی.نکته بسیار مهم این است که باورها هیچ کدام درست یا نادرست نیستند بلکه اگر هر کدام از آنها را درست فرض کنیم برایمان منافع و هزینه ای دارند.این به این معنیست که آنها به خودی خود اصالت ندارند بلکه درست مانند یک ابزار می باشند که مناسب بودن یا نبودنشان بسته به هدف معنا پیدا می کند.انسان منطقی می داند که نه چکش بهتر است و نه انبردست.او از خود می پرسد این ابزار برای چه هدف و چه منظوری مناسب است؟ برای انتخاب باورهایمان ابتدا باید از خود بپرسیم هدف مان چیست؟ و بعد ببینیم آیا این باورها ما را به آن هدفمان می رسانند؟ آیا من آرامش می خواهم،آسایش می خواهم،رفاه می خواهم،خدمت به خلق خدا را می خواهم،شهرت می خواهم،احساس مفید بودن می خواهم؟خیلی ساده لوحانه است که بگوییم همه اش خوب است.باید آنها را دو به دو مقایسه کنیم و یکی را خط بزنیم.آن قدر این بازی را ادامه بدهیم تا بتوانیم بر اساس ارزش های ذهنی مان آنها را به ترتیب اولویت مرتب کنیم.حالا دقیق تر می توان گفت که کدام باورها می تواند برای رسیدن به هدف هایمان مفید و مناسب تر باشد.

باورهای ما از کجا می‌آیند؟ از والدین، مذهب، معلمان، دوستان و نزدیکان، رادیو و تلویزیون، فرهنگ و جامعه و …مراقب ورودی‌های ذهن خود باشید. دلم نمی‌خواهد این قسمت را بیشتر توضیح دهم چون خطر سانسور توسط ناظر محترم ارشاد هست (!)

تمرین: 7 مورد از باورهای سازنده و مثبت خود را نام ببرید مثلا:

  • من دست به هر کاری بزنم موفق می‌شوم.
  • فرصت‌ها و موقعیت‌ها را در هر جا می‌توان یافت.
  • من قابلیت و استعداد موفق شدن رادارم.
  • دنیا پر از فراوانی است.
  • در دل هر سختی و مصیبتی می‌توان میوه‌های مطلوبی به دست آورد.
  • همانا با هر سختی آسانی است.
  • خداوند با همه هستی‌اش پشتیبان من است.

7 مورد از باورهای منفی و محدودکننده خود را نام ببرید مثلا:

  • سنگ بزرگ نشانه نزدنه
  • پول ایمان را از بین می‌برد.
  • من به‌اندازه کافی لایق و باهوش نیستم.
  • پاتو اندازه گلیمت دراز کن.
  • شغل دولتی پیدا کن با کارآفرینی زمین می‌خوری.
  • خدا خواسته ما بی‌پول باشیم.
  • فقط از راه درس و تحصیل می‌شود موفق شد.

جایگزینی باورهای مثبت با منفی

  • من نمی‌توانم این کار را انجام دهم= من می‌خواهم این کار را انجام بدهم.
  • سعی خودمو می‌کنم ولی فکر نمی‌کنم بشود= انجامش می‌دهم و مطمئنم می‌شود.
  • من آمادگی ندارم=من در حال آماده شدن هستم.
  • نمی‌توانم=نمی‌خواهم. اگر بخواهم می‌توانم.
  • تقصیر من نبود= من کاملاً مسئولم.
  • این‌یک مشکل است=این‌یک فرصت است.
  • امیدوارم=ایمان‌دارم.
  • کاش=دفعه بعد.
  • وحشتناکه= تجربه آموزنده آیه.

حسن شیرمحمدی


اثر بومرنگ و بازگشت کارمندان قبلی

اثر بومرنگ که از آن با عنوان عمل وارونه نیز نام برده می‌شود، در بحث مدیریت کارکنان به راهبرد یک شرکت در بازگرداندن نیروهایی که سازمان را ترک کرده‌اند، اشاره دارد. نام این اثر از بومرنگ گرفته شده است، چوب خمیده‌ای که پس از پرت شدن به سوی پرتاب‌کننده باز می‌گردد. بنابراین منظور ما از بومرنگ در اینجا کارمندانی هستند که به هر دلیل سازمان خود را ترک کرده‌اند و اکنون قصد دارند به محل کار قبلی بازگردند یا سازمان قصد دارد که بار دیگر باب همکاری با آنها را بگشاید.

در گذشته شرکتها ترجیح می‌دادند فردی را که سازمان را ترک کرده دیگر دعوت به همکاری نکنند. اما امروزه این روند به صورت کلی تغییر کرده است و داده‌های منتشر شده نشان می‌دهد که روند استخدام مجدد کارمندان قبلی به سرعت در شرکتهای مختلف در حال افزایش است. برای مثال مطالعه‌ای که اخیراً توسط موسسه ورک فورس (Workforce) انجام شده و در آن بیش از 1800 مدیر منابع انسانی حضور یافته‌اند، نتایج جالبی را در پی داشته است:

·        نزدیک 76 درصد مدیران منابع انسانی عنوان کردند که نگرش مثبتی نسبت به بازگشت بومرنگ‌ها به شرکت دارند.

·        حدود یک‌سوم از مدیران منابع انسانی مهم مزیت بازگشت بومرنگ‌ها را آشنایی آنها با فرهنگ سازمان می‌دانستند درحالیکه یک سوم دیگر معتقد بودند بهترین مزیت عدم نیاز به آموزش است.

·        بیش از هشتاد درصد از مدیران منابع انسانی عنوان کردند که ورود بومرنگها باعث کاهش خروجی‌های سازمان شده است.

مزایای استخدام مجدد کارمندان قدیمی

1.      فاز شناخت به سرعت طی می‌شود. کارمندی که پیش از این در سازمان شما کار می‌کرده به خوبی با فرایندهای سازمان آشنا است. شما هم به خوبی از استعدادها و توانایی‌های وی آگاهی دارید بنابراین فاز شناخت کاری که به زمان و هزینه زیادی نیاز دارد، تقریباً حذف می‌گردد و فرد سریع‌تر می‌تواند خود را به مرحله بهره‌وری کاری برساند. از طرف دیگر، هم مدیریت و هم نیرو با روحیات یکدیگر کاملاً آشنا هستند و این بدین معنی نیست که فاز شناخت روانی نیز قبلاً انجام شده است و سازمان می‌تواند به راحتی و بدون متحمل شدن هیچ هزینه‌‌ای این مرحله را نیز پشت سر گذارد.

2.      خوبها باز می‌گردند. شما به عنوان یک مدیر همیشه یه دنبال نیروهای طلایی یا نقره‌ای هستید و هیچ وقت تمایلی ندارید که نیروهای متوسط و ضعیف را به سازمان خود بازگردانید. به عبارت دیگر، شما فردی را به سازمان خود بازمی‌گردانید که قبلاً از عملکرد وی رضایت داشته‌اید. این فرایند به صورت خودکار، به افزایش تعداد منابع انسانی شایسته کمک می‌کند.

3.      بومرنگ تجربیات و مهارتهای جدیدی با خود می‌آورد. بدون تردید نیرویی که زمانی را خارج از سازمان شما گذرانده، مهارتهای جدیدی به دست آورده که حال می‌تواند در جهت پیشبرد اهداف سازمان استفاده کند. در برخی از موارد، این افراد حتی با خود مشتریان جدیدی را برای سازمان می‌آورند.

4.      بومرنگ‌ها به محیط کار اعتبار می‌بخشند. با بازگشت نیروی قبلی به محیط کار، این پیام به سایر نیروها منتقل می‌گردد که محل کار من از ارزش و اعتبار بالایی برخوردار است که یک نیروی قابل آن را به رقبا ترجیح داده و بار دیگر در آن قدم گذاشته است. در نهایت، بازگشت بومرنگ‌ها باعث افزایش روحیه کارکنان و حس تعلق خاطر آنها به سازمان می‌گردد.

5.      ریسک‌های مرتبط با استخدام پایین می‌آیند. هر زمان که شما نیروی جدیدی را وارد سازمان خود می‌کنید، ریسک بالایی را می‌پذیرید. از همان مرحله آموزش که ممکن است فرد نیمه‌کاره آن را رها کند و هزینه زیادی را به سازمان شما تحمیل کند تا زمانی که فرد وارد سازمان می‌شود ولی ممکن است کیفیت موردنظر شما را نداشته‌ باشد تا حتی مسائل مربوط به امنیت اموال و اطلاعات، افراد جدید همواره درصد بالایی از ریسک را با خود به همراه می‌آورند. این ریسک‌ها در مورد کارمند جدید وجود ندارد چون شما با دانش، صداقت و درستی او آشنا هستید.

6.      ماندگاری و وفاداری بومرنگ‎ها بیشتر است. بِرَد هریس استاد دانشگاه ایلینوی امریکا در تحقیقی به این نتیجه رسیده است که میزان ماندگاری افرادی که سازمان را ترک کرده و دوباره به آن بازمی‌گردند، نسبت به سایر کارکنان بسیار بالاتر است. این افراد با شناخت قبلی به سازمان می‌آیند و از شرایط و انتظارات آن به خوبی آگاهند.

با توجه به این نکات لازم است راهبرد ما در قطع همکاری با نیروها به ویژه نیروهای طلایی و نقره‌ای به گونه‌ای باشد که امکان همکاری در آینده باز بماند. برخی از شرکت‌های پیشرو مانند اپل، باشگاههایی مجازی با عنوان باشگاه قدیمی‌ها به وجود آورده‌اند که افرادی که سازمان را به هر دلیلی ترک کرده‌اند در آن عضویت دارند و این باعث می‌شود ارتباط آنها با سازمان قطع نشود. 

 

پرویز درگی


به چه عللی مردم خرید می کنند؟

بازاریابان در سراسر دنیا پولهای هنگفتی بابت پاسخ به این سوال که به چه عللی مردم کالا یا خدمات آنها را مصرف می کنند، هزینه می کنند.

البته در اینجا در پی آن نیستیم که به این سوال جوابی خاص بدهیم. هدف ما ارائه یک فهرست کلی است شاید بدینوسیله بتوانیم به شما کمک کنیم که دلیل خرید محصول یا خدمات خود را پیدا کنید؟

دلایل خرید را می توانیم به صورت زیر طبقه بندی کنیم:

  • ضروری: گاهی از اوقات خرید ها ضروری هستند مانند خرید دارو.
  • غیر ضروری: اما گاهی نیاز خریدها ضرورتی ندارد.
  • منطقی: گاهی از اوقات خریدها بر اساس منطق و تصمیم عقلائی انجام می شود.
  • غیر منطقی: گاهی نیز خریدها به دلایل احمقانه و پوچ انجام می شود.
  • آگاهانه: گاهی از اوقات خریدها بر اساس تحقیق انجام می شود و خریدار قبل از خرید بررسی هائی را به عمل می آورد.
  • هیجانی: گاهی از اوقات هم خرید بر اساس احساسات و هیجانات صورت می گیرد
  • بر اساس نیاز: گاهی خرید نیازی را بر طرف می کند.
  • بر اساس خواسته: گاهی نیز خرید خواسته و تمایل درونی را ارضا می کند.

از منظری دیگر مردم خرید می کنند:

برای افزایش

  • فروش
  • سود
  • رضایت
  • اعتماد به نفس
  • آسایش
  • لذت
  • تولید

برای محافظت از

  • خود
  • سرمایه گذاری
  • کارکنان
  • دارائی ها
  • پول
  • خانواده

برای ایجاد

  • درآمد
  • رضایت مشتری
  • تاثیر خوب بر دیگران

برای بهبود

  • ارتباط با مشتری
  • ارتباط با کارکنان
  • تصویر ذهنی
  • موقعیت
  • درآمد
  • عملکرد

برای کاهش

  • ریسک
  • هزینه
  • رقابت
  • نگرانی
  • مشکل

برای صرفه جوئی در

  • وقت
  • پول
  • انرژی
  • فضای مورد نیاز

برای نشان دادن ثروت:

  • چشم و همچشمی: خریدهای مسرفانه برای نمایش ثروت، در این موارد محصولات گرانتر ارجحیت دارند.
  • افاده فروشی: خرید چیزی که منحصر به فرد و تک است. مانند تابلوی یک نقاش مشهور
  • پیروی از مد: خرید چیزی که مطلوب همگان است

همچنین  دلایل مردم برای خرید را در سه طبقه می توان بررسی کرد:

  • اقتصادی: خرید برای ارتقای سبک زندگی یا ارضای دو طبقه اول نیازهای هرم مازلو یعنی نیازهای فیزیولوژیک و نیازهای ایمنی انجام می شود
  • روانشناختی: در این دسته تعامل انسانها با محیط و تاثیر آن بر خرید مورد بررسی قرار می گیرد. از این منظر محصولات برای ارتقای سطح رفاه و سلامت خریداری می شود مثلا خرید دستگاه تصفیه آب یا مبلمان
  • جامعه شناختی: مطالعه افکار، احساسات و رفتارها در تعامل یک گروه بخصوص در موقعیتهای اجتماعی مورد بررسی قرار می گیرد. افراد علاقه دارند که توسط دوستان و آشنایان پذیرفته شوند و به همین دلیل تمایل دارند که محصولاتی را مصرف کنند که اطرافیان و یا گروههائی که به آنها تعلق دارند مصرف می کنند.

 

محمدرضا حق پرست