6 سؤال برای ارتقای عملکرد تیم فروش

اگر مدیر فروش هستید و به رشد و شکوفائی نیروهای فروش خود علاقه مند هستید و دوست دارید که سودآوری شرکت خود را افزایش بدهید، هر چند وقت یک بار باید سؤالاتی از خود بپرسید تا عملکرد مؤثر خودتان را مورد بررسی قرار بدهید.

سؤالات مدنظر ساده هستند اما تلاش برای پاسخ صحیح  به آنها می تواند موجب تمایز عملکرد شما شود و شما را به دستاوردهای بزرگی برساند.

پاسخ این پرسش ها نشان می دهد که شما تا چه حد امکان موفقیت دارید و تیم فروش شما در شرایط رقابتی بازار تا چه میزان می تواند پیروز باشد.

  • آیا فرآیند خرید از شما ساده است؟

بعضی از شرکتها فرآیند فروش پیچیده ای دارند و موجب سردرگمی مشتری می شوند و یا آنقدر درگیر کاغذ بازی هستند که مشتری در هر خرید باید وقت زیادی را صرف انجام تشریفات اداری کند.

فرآیند فروش خود را بررسی کنید و فلسفه وجود هر مرحله را زیر سوال ببرید؟ مثلا چرا مشتری باید برای واریز پول به بانک برود و یا چرا این تعداد از افراد باید برگه خروج کالا از انبار را امضا کنند. اگر طولانی بودن مراحل فروش به خاطر سیستمهای کنترلی داخل شرکت است آیا این کنترل به نحو دیگری امکان پذیر نیست.

  • آیا روش های فروش خود را بررسی می کنید؟

اگر شما یا اعضای تیم شما در روشهای فروش قدیمی گیر کرده اید احتمال دارد که از رقبا عقب بیافتید.

یادگیری مطالب تازه در مورد فروش می تواند به شما کمک کند که روشهای فروش خود را به روز کنید بنابراین همواره در حال یادگیری باشید و بر اساس یادگیریها سعی کنید روشهای فروش خود را مورد ارزیابی قرار دهید و تغییراتی در آن بوجود بیاورید.

فروشندگانی در بلند مدت برنده خواهند بود که به ارتقای عملکرد خود متعهد باشند، کسانی که هیچگاه عملکرد خود را کامل نمی دانند و تلاش می کنند که هر روز مؤثرتر از پیش عمل کنند.

  • آیا از فناوریهای روز استفاده می کنید؟

فناوریهای روز می تواند یکی از باوران قدرتمند شما در امر فروش باشد.

نرم افزارهای مدیریت ارتباط با مشتریان یکی از این فناوریها است که می تواند به شما و تیم فروش کمک کند که ارتباط مؤثرتری را با مشتریان ساماندهی کنید. این نرم افزارها می تواند به شما کمک می کند که فرایند فروش خود را کامل کنید  و در صورت لزوم بر کار اعضای تیم خود نظارت کنید و همچنین مشتریان فعلی و قبلی خود را از نظر سوابق خرید بررسی کنید و ارتباط خود را با آنها مدیریت نمائید.

در صورت لزوم فناوریها دیگر مانند شبکه های اجتماعی نیز می تواند به شما کمک کند که به بازارهای هدف خود دست پیدا کنید.

همین ماه اخیر یک شرکت با کمک یکی از هنرپیشگان که در یکی از شبکه های اجتماعی حضور فعال و تعقیب کنندگان زیادی داشت موفق شد که بدون هیچگونه تبلیغات از رسانه های انبوه چندین نمایندگی در سراسر ایران جذب کند.

  • آیا اعضای تیم فروش را به چالش می کشید؟

اهداف عملکرد برای فروشندگان خود مشخص کنید  لازم نیست که بگویم هدف باید قابل دستیابی باشد و توانائی های فروشندگان شما را ارتقاء بدهد نه اینکه انگیزه را در آنها بکشد (برای مطالعه ویژگیهای هدف خوب اینجا را مطالعه کنید).

پس از تعیین اهداف عملکرد باید سیستمی برای ارزیابی آن تعریف کنید. این سیستم باید شفاف، دقیق، با ثبات و عادلانه باشد.

  • آیا سیستم پاداش مناسب در قسمت شما وجود دارد؟

پس از ارزیابی پیشرفت عملکرد باید براساس میزان دستیابی به اهداف پاداش تعیین کنید و در صورت شکست عکس العمل نشان دهید.

لازم نیست پاداش شما حتما مالی باشد (گرچه با توجه به تورم فزاینده در کشور پاداشهای مالی می تواند بهترباشد).

برای انتخاب پاداش مناسب  باید حوزه علایق همکاران خود را بشناسید تا متوجه شوید که چه چیزی می تواند به ادامه انگیزه هر یک از آنها کمک کند.

به یاد داشته باشید اعمال هر گونه تبعیض بین فروشندگان و یا دادن پاداش بر اساس معیارهایی به جز عملکردی که وظیفه سازمانی افراد است موجب از بین رفتن انگیزه دیگر افراد می شود. متاسفانه من مدیرانی را سراغ دارم که بر حسب چاپلوسی و خبرچینی به پرسنل خود پاداش می دهند.

  • آیا فرهنگ واحد شما پشتیبان اعتماد و عملکرد خوب است؟

مجموعه باورها، ارزشها و رفتارهای شما می تواند شکل دهنده فرهنگ قسمت تحت امر شما باشد و این فرهنگ می تواند نقشی مثبت یا منفی در موفقیت فروش شما داشته باشد.

اگر شما صادق و روراست باشید و از صمیم قلب خواهان کمک به مشتریان خود باشید و با دید برنده_ برنده با مشتریان معامله کنید به احتمال زیاد تیم فروش هم از شما خواهند آموخت که اینگونه باشند و این نگرش و رفتار از دید مشتریان نیز دور نمی ماند و آنها را به خرید از شما تشویق می کند.

همچنین اگر شما به عنوان مدیر فروش نگرشی مثبت داشته باشید و خوش بین باشید به احتمال زیاد همکاران شما نیز این چنین خواهند بود.

به یاد داشته باشید برای فروش خوب فروشندگان باید اعتماد به نفس  داشته باشند و باور کنند که می توانند موفق شوند.

 

محمدرضا حق پرست


رعایت حریم شخصی فرزندان در خانواده

نوجوانان به داشتن حریم خصوصی نیاز دارند اما به دلیل این که هنوز کامل وارد دنیای بزرگسالی نشده اند و نسبت به خیلی از مسائل آگاهی ندارند. و نیاز به نظارت از طرف بزرگسالان را دارند. ما در این مقاله می خواهیم به بررسی رعایت حریم شخصی فرزندان در خانواده بپردازیم و مسئله اساسی که ما به آن میپردازیم این است که نوجوانان به چه میزان باید حریم شخصی داشته باشند؟ 

حریم شخصی فرزندان

حریم شخصی یا خصوصی یعنی این که فرد بتواند خود یا اطلاعاتی از خود را از دیگران جدا کند و بتواند با انتخاب خودش آن ها را یا بخشی از آن ها را برای دیگران آشکار کند. حریم شخصی می تواند شامل حریم شخصی جسمی، محل زندگی و اطلاعات شخصی شود. نوجوانی مرحله ای است برای گذر از کودکی و ورود به بزرگسالی و در این مرحله نوجوانان با مسائل جدیدی رو به رو هستند. آن ها دغدغه های جدیدی پیدا کرده اند و والدین آن ها نیز با چالش های جدید رو به رو می شوند. رعایت حریم شخصی فرزندان در خانواده یکی از این مسائل است. نوجوانان در این مرحله نیاز به حس استقلال و حد بیشتری از حریم خصوصی را دارند. وقتی والدین به حریم شخصی فرزندان احترام می گذارند باعث اعتماد در نوجوانان می شوند و مسیر آن ها را برای رشد و پیشرفت هموار می کنند. اما توجه به این نکته ضروری است که احترام به حریم خصوصی فرزندان به معنی عدم نظارت به نوجوان نیست.

برخی والدین حق خود می دانند که از تمام مسائل ریز و درشت زندگی فرزندشان اطلاع داشته باشند و مدام تلاش می کنند که از کارهای فرزندشان باخبر شوند، آن هم با کاراگاه بازی. به اتاق آن ها سرک می کشند، کیف و کمد و حتی گاهی برگه های روی میز آن ها را می گردند و انگار منتظر پیدا کردن مدرکی هستند که ثابت کند فرزندشان مرتکب اشتباه شده است. آن ها کنترل زیادی بر نوجوان خود دارند و مدام نگران به بیراه رفتن فرزندشان هستند. به اصطلاح از سبک فرزند پروری مستبدانه استفاده می کنند. اما باید بدانند که این کارها تنها باعث ستیزه جویی نوجوانان با والدین می شود و آن ها برای این که بتوانند حس استقلال خودشان را ثابت کنند از سر لجبازی راهی را انتخاب کنند که مغایر آموخته ها و خواسته های والدین شان است.

چگونه به حریم شخصی فرزندمان احترام بگذاریم؟

برای این کار باید بدانیم چه چیزهایی جز حریم شخصی نوجوان است و چه چیزهایی مربوط به ماست. مثلا دفترچه خاطرات حریم شخصی اوست اما اگر قرار است که به مهمانی برود شما باید بدانید که کجا می رود، چه زمانی مهمانی شروع و تمام می شود و مهمان ها چه کسانی هستند. نکاتی که می توانید در این زمینه رعایت کنید.

  1. قبل از ورود به اتاق فرزندتان حتما در بزنید.

  2. دفترچه خاطرات او را نخوانید.

  3. . اگر می خواهید چیزی را پیدا کنید و برای پیدا کردنش می خواهید اتاق، کمد یا کیف فرزندتان را بگردید حتما از او اجازه بگیرید.

  4. در مورد حد و مرز هایی که وجود دارند حتما به او توضیح دهید.

  5. ایمیل یا پیامک او را چک نکنید.

  6. اگر فرزند شما برای معاینه به دکتر می رود و شما می خواهید در هنگام معاینه با او باشید، قبلش از او اجازه بگیرید.

  7. وسایل شخصی نوجوان تان را نگردید.

سعی کنید با رعایت این موارد به فرزندتان نشان دهید که برای او احترام قائلید و اساس رابطه شما اعتماد است. اینگونه روابط شما با فرزندتان بهتر خواهد بود و می توانید در خصوص مسائل مختلف با هم مشورت کنید و حتی می توانید برخی قوانین خانه تان را با مشورت با یکدیگر بگذارید. 

راه کار هایی برای مراقبت از نوجوانان 

برای مراقبت از فرزندانمان باید با آن ها ارتباط عاطفی خوب و بر پایه اعتمادی داشته باشیم. هر روز باهم در ارتباط باشیم و زمانی را باهم وقت بگذرانیم. همینطور می توانیم کارهای زیر را انجام دهیم

  • دوستان او را بشناسید و با خانواده دوستانش ارتباط برقرار کنید، در این شرایط می توانید از سالم بودن روابطش مطمئن شوید.

  • رابطه صمیمی با او داشته باشید تا در این رابطه او مسائل خودش را با شما درمیان بگذارد. در این رابطه صمیمی دیگر نیازی نیست که شما درباره هرچیزی از او سوال بپرسید و اگر تغییری در رفتارش پیدا شود به راحتی متوجه می شوید و راه حل آن را پیدا میکنید.

  • پیگیر مسائلی که در مدرسه برای او اتفاق می افتد باشید و عملکرد او را در مدرسه بررسی کنید و با مسئولان مدرسه در ارتباط باشید.

  • محدودیت استفاده از تلویزیون و کامپیوتر را به آن ها یادآوری کنید.

  • غذا خوردن با هم، حضور در جمع خانوادگی، سفر کردن باهم و یا دیگر اصول خانه تان را با جدیت اجرا کنید.

  • از محتوای کتاب هایی که می خواند، فیلمی که می بیند و یا موضوعی که در اینترنت جستجو می کند با خبر باشید. اگر چیزی در این میان با سلیقه شما جور نبود حتما به تفاوت نسل ها توجه کنید و با او درگیر نشوید. مثلا اگر شما از موسیقی سنتی خوشتان می آید ولی او موسیقی راک دوست دارد سعی کنید به سلیقه او احترام بگذارید.

  • برای اطلاع داشتن از کارهای فرزندتان بدون این که در او حس بی اعتمادی را ایجاد کنید و بدون این که از خشونت استفاده کنید، با آرامش و ملایمت از او سوال کنید.

  • اگر فرزند شما از مشکلاتش با شما صحبت می کند او را سرزنش نکنید یا نصیحت نکنید. به او مشورت بدهید و فرصت فکر کردن بدهید.

  • باید اطلاعات درست و کافی نسبت به بعضی مسائل را به فرزندتان بدهید و از مطرح کردن موضوعی واهمه نداشته باشید. فرزند شما باید از شما اطلاعات درست را کسب کند نه از منابع بیرونی و آن هم از نوع اشتباه.

  • در پیدا کردن دوست او را راهنمایی کنید و به طور غیر مستقیم از فواید دوست خوب و معایب دوست بد برای او بگویید.

  • هیچگاه او را با دیگران مقایسه نکنید.

  • مهارت نه گفتن و جرات ورزی را به او آموزش دهید. به او یاد بدهید که در برابر خواسته های نامناسب دیگران باید نه بگوید. و بگویید چه درخواست هایی مناسب و چه درخواست هایی از سمت دیگران به او نامناسب است.

احترام به حریم شخصی نوجوانان 

مسئله ایی که در این سن باید به آن توجه کرد این است که نوجوانان دوست دارند زمانی را در اتاق خودشان و به تنهایی سپری کنند و لزوما به معنی این که درحال انجام دادن کار اشتباهی هستند و می خواهند چیزی را از شما پنهان کنند نیست. گاهی آن ها دوست دارند در دنیای خودشان باشند ، سعی کنید در این شرایط به خواست آن ها احترام بگذارید. اما اگر متوجه شدید که این اتفاق زیاد می افتد، با آن ها در این باره صحبت کنید و به آنها بگویید که ضمن احترام به زمانی که آن ها برای خودشان می گذارند لازم است که زمانی را با اعضای خانواده بگذرانند. این کار به فرزند شما نشان می دهد که شما به استقلال و حریم شخصی او احترام می گذارید و در عین حال به او می گوید که او وظیفه دارد که با اعضای خانواده ارتباط داشته باشد.

با رعایت حریم شخصی فرزندان و مراقبت و نظارت درست بر آن ها می توانید فرزندان خود را در راه رسیدن به یک شخصیت مستقل یاری کنید.

 

علی میرصادقی


قانون شماره 13: قانون طلایی 10 نفر مراسم خاکسپاری

برای اولین بار با این ایده در کتاب بی‌نظیر «دیوانگان ثروت ساز» نوشته دارن هاردی آشنا شدم. این ایده به‌قدری به من شوق‌وذوق و انرژی داد که غیرقابل بیان است. دلم می‌خواهد این ایده را عیناً از زبان دارن هاردی بشنوید:

اومی‌گوید: روزی دوستم برایم از مقاله‌ای گفت که به تازگی‌ها در “نیوزویک” خوانده بود از آن لحظه به بعد آن مقاله نظرم را در مورد کل نظر مردم عوض کرد.

آن مقاله می‌گفت در خاک‌سپاری هر آدمی که زندگی طولانی به‌عنوان یک شهروند، دوست یا انسان خوب داشته به‌طور متوسط فقط ده نفر آن‌قدر به او اهمیت می‌دهند که برایش گریه کنند.

ده نفر. همین.

شگفت‌زده شده بودم. گفتم: چی؟ منظورت این است که من کل عمرم را کارکنم و جان بکنم که خوب باشم و باعث خوشحالی و لذت بقیه شوم تا دست‌آخر فقط ده نفر آن‌قدر به من اهمیت دهند که برای ام گریه کنند.

سرش را رو به پایین تکان داد و چیزی که در ادامه گفت ماجرا را بدتر کرد!

آن مقاله در ضمن می‌گفت عامل اولی که تعیین می‌کند چند نفر در محل خاک‌سپاری‌تان حاضر می‌شوند…

صبر کنید…آب‌وهواست!

بله؛ یعنی اگر در روزی که بدنتان جزئی از زمین می‌شود باران ببارد، بیش از پنجاه‌درصد از آن‌هایی که قرار بود به مراسم خاک‌سپاری بیایند، مستقیم می‌روند به مهمانی‌هایشان می‌رسند.

ازنظر من این واقعاً ترسناک است.

مهم نیست چطور زندگی کرده‌ام، چقدر بخشیده‌ام،چقدر دوست داشته‌ام، چقدر خوب زندگی کرده‌ام…آب‌وهوا تعیین می‌کند که چند نفر در آخرین لحظاتی که بیرون از زمین هستم بالای سرم می‌آیند. قرار است چند قطره باران اهمیت بیشتری داشته باشد نسبت به‌کل زندگی من؟

تحقیرشده بودم.

برای یک‌لحظه.

و بعد، انگار خلاص شدم.

کل نظرم نسبت به زندگی به خاطر کسب رضایت بقیه با آن مکالمه عوض شد. اگر خودم را نسبت به طرز فکر مردم درباره خودم مسئول می‌دانستم که آیا کاری را که انجام می‌دهم (یا چیزی را که می‌پوشم) قبول می‌کنند یا نه کل کاری که می‌کنم این است که آیا آن شخص جزو آن ده‌نفری هست که در مراسم خاک‌سپاری من گریه می‌کند یا نه؟ با این کار، فوری، جواب منفی‌شان قدرت اش را روی احساسات من از دست می‌دهد.

از آن موقع به بعد، قبل از برقراری هر تماس، یا بعد از هر تماسی که جواب منفی شنیده‌ام، از خودم می‌پرسم: «این یارو در مراسم خاک‌سپاری من گریه می‌کند؟» و اغلب مواقع، جواب این است: «شک دارم حتی از چند کیلومتری‌اش رد شود.»

این کل ماجرایی بود که باعث شد دیگر به طرز فکر مردم درباره خودم فکر نکنم.

اسم این فرایند را گذاشته‌ام «کنترل احساسات» این کار یعنی ببینید نظرات بقیه چقدر برایتان مهم است. در بیشتر مواقع، کنترل احساسات یعنی آن نظرات مهم نیستند.

یکی کنترل احساسات را جور دیگری برایم توضیح داد و اسمش را گذاشت قانون 18-40-60

وقتی هجده‌ساله هستیم در مورد طرز فکر مردم نسبت به خودمان بیش‌ازحد نگرانیم. به نظرت فکر می‌کند من بامزه‌ام؟ مرا دوست دارند؟ فلانی از دستم عصبانی است؟ پشت سرم شایعه درست کرده‌اند؟ بعد، وقتی می‌رسیم به چهل‌سالگی، دیگر نگران شایعه‌ها و نظرهای بقیه نیستیم. درنهایت از نگرانی درباره طرز فکر مردم نسبت به خودمان دست می‌کشیم. ولی وقتی به شصت و پنج‌سالگی می‌رسیم تازه می‌فهمیم: این مدت هیچ‌کس واقعاً به ما فکر نمی‌کرده.

بیایید با واقعیت روبرو شویم، مردم، اغلب مواقع به شما فکر نمی‌کنند، مشغله‌های خودشان را دارند و فکر خودشان هستند. اگر در مورد شما فکری کنند، فقط به این موضوع فکر می‌کنند که شما باعث می‌شوید آن‌ها چگونه به نظر برسند.

نباید تا 65 سالگی منتظر باشید که متوجه این موضوع شوید، وقت زیادی از زندگی‌هایمان را صرف نگرانی در مورد رد شدن از طرف بقیه می‌کنیم. در این دام نیفتید. احساساتتان را کنترل کنید. نگذارید آدم‌هایی که در زندگی‌تان مهم نیستند، مهم شوند.

 محمدرضا شعبانعلی نقل قولی زیبا دارد:

اساساً نظر دیگران را جدی نمی‌گیرم اما هنوز آنقدر انسان بزرگی نشده ام که نظر دیگران را کامل در نظر نگیرم.بر این باورم که کسی که نظر همه مردم را جدی بگیرد به همان‌جایی خواهد رسید که همه مردم رسیده‌اند: هیچ جا

بر این باورم که همه ی بزرگانی که در تاریخ تحولی ایجاد کرده‌اند،‌ مردم را به هیچ‌چیز حساب نمی‌کرده‌اند! آن‌قدر ادامه داده‌اند تا مردم مجبور شده‌اند آن‌ها را به چیزی حساب کنند.

یک خاطره

هیچ‌گاه فراموش نمی‌کنم در سمینار آموزشی گران‌قیمتی مربوط به کارآفرینی شرکت کرده بودم و استادم جمله‌ای را بیان کرد که سعی کردم در تصمیم‌گیری‌هایم حتماً آن را در نظر بگیرم و آن جمله این بود: «دوست من اگر نظر دیگران برات مهم باشه بعید می دونم رشد و ثروت و موفقیت را تجربه کنی.» این جمله را یک استاد معمولی نگفت بلکه استادی آن را به زبان آورد که هزینه یک ساعت مشاوره با ایشان پنج میلیون تومان است! بعدازآن روز مدت‌ها فکر کردم و متوجه شدم چقدر در تصمیم‌گیری‌هایم سهم نظر مردم زیاد بوده است و بعد به ‌تدریج شروع کردم به کار کردن روی خودم. یک جمله معرکه را روی برد اتاقم نوشتم و هرروز آن را زمزمه می‌کنم:

«می خوام برم پیش دکتر، بگم آقای دکتر لطف کنید اون بخش مغزم که نظر بقیه براش مهمه را در بیارین!»

فراموش نمی‌کنم وقتی کتاب اولم چاپ شد و با استقبال نه چندان گرم شرکت‌های پخش و کتاب‌فروشی‌ها برای فروش آن مواجهه شدم ناامید نشدم و خودم به‌طور مستقیم شروع به تبلیغ و فروش کتابم در سمینارها و مکان‌های مختلف کردم و سعی کردم نگاه‌ها و نظرات مردم را جدی نگیرم. نتیجه این شد که در کمتر از 16 روز کتاب اولم به چاپ سوم رسید! درصورتی‌که شاید شش ماه زمان می‌برد تا در کتاب‌فروشی‌ها به چنین رکوردی برسد.

 

حسن شیرمحمدی


سؤالنویسی، شیوهای برای رشد کردن با نوشتن

سؤالاتت را تغییر بده تا زندگی‌ات تغییر کند.
-عنوان کتابی از دکتر ماریلی آدامز

نوشتن می‌تواند سراسر پرسیدن باشد. بنا نیست همیشه برای هر سؤالی پاسخی در آستین داشته باشیم. صدالبته با طرح پرسش شانس خودمان برای دست‌یابی به پاسخ افزایش می‌دهیم.

پیشنهاد:
هر وقت احساس درماندگی و افسردگی کردید، دست به‌قلم شوید و رگبارگونه سؤال‌ بنویسید. سعی کنید با طرح سؤال، تمام دغدغه‌ها و نگرانی‌هایتان را روی کاغذ بیاورید.

من در ادامه برای روشن شدن موتور «جریان سؤال‌نویسی» سؤالاتی را طرح می‌کنم تا شما هم با دیدن این نمونه‌ها سؤالات خودتان را بنویسید.

اگر دوست داشتید سؤال یا سؤال‌های خودتان را در بخش کامنت‌های این صفحه بنویسید. باری، بنا نیست من به پرسش‌های شما پاسخ بدهم. اینجا صرفاً تمرین سؤال‌نویسی می‌کنیم.

چگونه می‌توانم ذهن خودم را خلوت‌تر و آرام‌تر کنم؟

چگونه می‌توانم کارهای عقب‌مانده‌ام را با تشویش کم‌تری انجام بدهم؟

چگونه می‌توانم فرصت و نیروی لازم برای پیاده‌روی را فراهم کنم؟

چگونه می‌توانم به حواسپرتی‌ها تن ندهم و به کار خودم بپردازم؟

چگونه می‌توانم به جای سرزنش خودم روی بهبود عملکردم تمرکز کنم؟

چگونه می‌توانم در کنار اولویت‌هایم بمانم و نگذارم حساب کارها از دستم خارج شود؟

چگونه می‌توانم کارهای دودقیقه‌ای را در لحظه انجام بدهم و به بعد موکول نکنم؟

چگونه می‌توانم در نظم و برنامه‌ریزی به ثبات و پایدار برسم و به‌جای اینکه مدام دنبال شیوه‌های تازه باشم برای اجرای کامل و طولانی‌مدت شیوه‌ای که بلدم بکوشم؟

چگونه می‌توانم فهرست دقیقی از اهدافم بنویسم و آن‌ را مدام مرور کنم؟

چگونه می‌توانم برنام? خوابم را تنظیم کنم و در مناسب‌ترین زمان ممکن بخوابم و بیدار شوم؟

چگونه می‌توانم به جای بی‌حوصلگی و کلافگی در انجام کارهای سخت، آن‌ها را اندک اندک انجام دهم؟

چگونه می‌توانم به هنرم برسم و هر روز برای خلق آثار هنری زمان صرف کنم؟

چگونه می‌توانم پرسش‌هایم را کنار نگذارم و دائم در جستجوی یافتن پاسخی مناسبی برای آن‌ها باشم؟

 

شاهین کلانتری


لزوم تجدید نظر در روشهای سنتی استخدام

به عنوان مشاور شرکتهای مختلف به صورت مستقیم و غیرمستقیم در فرایند جذب و استخدام نیروها در بخش‌های گوناگون مشارکت داشته‌ام. با اینکه چند دهه از تجربیات من در این زمینه می‌گذرد اما متاسفانه مشاهده می‌کنم که همان روش‌های استخدام که در دهه 70 و حتی دهه 60 به کار گرفته می‌شدند، هنوز هم مورد استفاده شرکت‌ها قرار می‌گیرند. این در حالیست که اگر ما در دهه 70 فردی را استخدام می‌کردیم ولی متولد دهه 50 بود، اما اکنون نیروی کار جوان مورد نیاز سازمان‌ها دهه 70هایی هستند که روحیات‌شان حتی با متولدین یک دهه قبل، از زمین تا آسمان متفاوت است. حال سوال این است که با روش‌های سنتی و با آگهی‌های استخدام به سبک دهه پیش می‌توان به نیروی کار شایسته دست یافت؟ بدون شک پاسخ منفی است.

با توجه به این تحول شگرف در وضعیت نیروی کار، کل فرایند استخدام شامل جذب، استخدام و حفظ و نگهداری نیز باید دستخوش تغییرات گسترده قرار گیرد. به زودی مطالب بسیار بیشتری در این زمینه عنوان خواهم کرد اما در اینجا قصد دارم پیرامون دو پای ثابت آگهی‌های استخدام صحبت کنم: مدرک دانشگاهی و تجربه کاری.

 

مدرک دانشگاهی:

معمولاً در استخدام‌ها در مورد مدرک دانشگاهی فرد از وی سؤال می‌شود و یا عنوان می‌گردد که افرادی که فلان مدرک را دارا هستند می‌توانند برای استخدام رزومه ارسال کنند. من به عنوان فردی که سالها در دانشگاه‌های مختلف کشور تدریس کرده‌ام و احترام بسیار زیادی برای این نهاد تاثیرگذار قائل هستم، از مدیران شرکتها سوالی دارم: آیا تابحال به صورت سالانه یا حتی در بازه‎‌های زمانی بزرگتر، ارتباط بین مدرک دانشگاهی و عملکرد نیروها به ویژه در بخش‌هایی همچون بازاریابی و فروش را بررسی کرده‌اید؟ اگر این کار را انجام نداده‌اید، حتماً در اولین فرصت این تحقیق ساده را انجام دهید. مطمئن باشید نتایج بدست آمده شما را شگفت‌زده خواهند کرد. باز هم تاکید می‌کنم که دارا بودن مدرک دانشگاهی بسیار شایسته و پسندیده است اما شرایط استخدام سازمان خود را به گونه‌ای تنظیم نکنیم که نیروهای شایسته را بدلیل عدم برخورداری از این شرط از دست بدهیم. فراموش نکنیم که در بخش خصوصی، این عملکرد فرد است که جایگاهش را در سازمان تعیین می‌کند نه مدرکش.

 

تجربه کاری:

یکی دیگر از آیتم‌های همیشگی آگهی استخدام، بحث مربوطه به تجربه کاری است. در برخی از مشاغل واقعاً نمی‌توان این مورد را نادیده گرفت. برای مثال نمی‌توانیم مدیریت یک پروژه راهسازی را به فردی بسپاریم که هیچگونه تجربه‌ای در این زمینه ندارد. اما در بسیاری از موارد به ویژه مشاغلی که با بخش فناوری سر و کار دارند، گذاشتن شرط تجربه کاری آن هم به میزان 5 سال یا بالاتر ممکن است سازمان‌ها را از وجود استعدادهای جوان که قادرند خلاقیت خود را در یک بستر مناسب به نوآوری تبدیل کنند، محروم سازد.

در اینجا هنر مدیریت ارشد یک سازمان در تیم‌سازی می‌تواند نقش مهمی در جذب نیروی جوان نوآور داشته باشد. برای مثال اگر سرپرست با تجربه‌ای برای تیم خود انتخاب کنیم که در عین حال ارتباط خوبی با نیروهای جوان‌تر داشته باشد، می‌توانیم در مورد شرط تجربه‌کاری قدری انعطاف‌پذیری به خرج دهیم.

 

پرویز درگی