تعریف آدم عوضی از نظر من!

هشدار برای کبرا 11 و سایر بچه‌های محله: من خودم هم کم عوضی نبوده‌ام، پس لطفاً به ریش و گیس مبارک نگیرید.

من فکر می‌کنم کسی که می‌کوشد ناتوانی آدم‌ها را به آن‌ها اثبات کند، مصداق بارز یک آدم عوضی است.

من بارها و بارها افرادی را دیده‌ام که به خاطر افاضات آدم‌های عوضی ذوق‌ و انگیزه‌شان فروکش کرده.

ذوق آدم‌ها حفاظت می‌خواهد، تشویق و مهربانی می‌طلبد.

مگر عمر آدم‌ها چقدر است که به خودمان اجازه می‌دهیم آن‌ها را دنبال کردن علایقشان ناامید کنیم؟ هر کسی اجازه دارد در فرصت کوتاه حیات به هر کدام از علایقش بپردازد. چه کسی ما را به نگهبان شاکی مجتمع هنرها و مهارت‌ها تبدیل کرده؟

اصلاً این به یک پُز تبدیل شده که برخی برای عمیق نشان دادن خودشان به سخت جلوه دادن برخی کارها بپردازند. آدم‌هایی که طرفدار طرز فکر تخت و ایستا هستند و گمان می‌کنند همه چیز باید از پر قنداق به آدمی پرچ شده باشد. آدم‌هایی بی‌اعتقاد به قدرت کار و کوشش و اشتیاق آدمی. 

مثلاً همین نوشتن و نویسندگی را ببینید. من نمی‌دانم چرا باید اصرار داشته باشیم که دیگران را به خاطر طول و عرض و ارتفاع استعداد نویسندگی‌شان نگران کنیم. آقا جان، خانم جان، طرف عشقش کشیده بنویسد. نویسندگی که ارث بابایت نیست. بگذار هر کسی نویسنده‌ای باشد شکل خودش و به شیوه‌ای که دوست دارد و می‌تواند بنویسد. بگذار هر کسی هر طور که دوست دارد حالش را ببرد. چه کسی به ما اجازه داده برای هر چیزی دیوار بسازیم و مدام از بن‌بست‌ها بگوییم؟ از اینکه ناظم سختگیر مدرسه دیگران باشیم چه سودی می‌بریم؟ اگر بلد نیستی برای دیگران راه را هموار کنی، اقل‌کم سد راه آن‌ها نشو. قرار نیست دیگران قربانی گره‌های کور روانشناختی تو باشند.

به خودم می‌گویم:

کاش کم‌تر عوضی باشم.

 

شاهین کلانتری